انجمن بی تاوان آذربایجان غربی

اطلاع رسانی از آسیب های ناشی از تروریسم

انجمن بی تاوان آذربایجان غربی

اطلاع رسانی از آسیب های ناشی از تروریسم

واکنش خانواده زینب جلالیان به اظهارات پژاک

برادر زینب جلالییان به اظهارات کادر پژاک واکنش نشان داد.

واکنش خانواده زینب جلالیان به اظهارات پژاک

انجمن بی تاوان آذربایجان غربی : اسماعیل برادر زینب جلالیان طی تماسی با انجمن بی تاوان در خصوص ادعای کادر پژاک شیرزاد کمانگر مبنی بر اینکه زینب جلالیان با زور و تهدید به این مصاحبه تن داده و یا اینکه نظام جمهوری اسلامی ایران به بمنظور ملاقات ما با زینب به الجبار از بنده مصاحبه کرده است اعلام نمود :
ادعاهای شیرزاد کمانگر بیشتر جنبه ای توجیهی دارد و زمانی که یک فرد با خواست و اراده خود سخنانی را بر زبان می آورد نمی توان تکذیب کرد.
وی هنچنین اعلام کرد :زینب زمان عضویت در پژاک ۱۴ سال داشته و فزیب حیله و نیرنگ عناصر پژاک را خورده بود.
اسماعیل جالالیان اذعان داشت: ما برای ملاقات با زینب هیچ گونه مشکلی نداریم و هر موقع خواستیم با وی ملاقات کنیم با هیچ گونه محدویتی از سوی مسئولین زندان مواجه نشده ایم.
نامبرده همچنین اعلام کرد :من و خانواده ام به دلیل بلایی را که پژاک به سر خواهر آورده از این حزب تروریستی نفرت داریم و آرزوی نابودی حزب را می کنیم.

سایه تروریسم پ ک ک پژاک/فیلم مستندی که ماهیت تروریست ها را افشا کرد

فیلم مستند که برای اولین بار به اسنادی اشاره می کند که افشا کننده سناریو رسانه های بیگانه در جهت دروغ پردازی و جنگ روانی علیه ایران می باشد 
سایه تروریسم پ ک ک پژاک/فیلم مستندی که ماهیت تروریست ها را افشا کرد
انجمن بی تاوان آذربایجان غربی : شبکه استانی آذربایجان غربی با  پخش فیلم مستندی تحت عنوان سایه تروریسم ماهیت دروغ پردازی پژاک را به استناد  مدارکی معقولانه  افشا نمود.
پژاک با سوءاستفاده از رسانه ها و فضای مجازی در برخی از موارد بویژه عناصر فریب خورده ای که ناخواسته در دام فرقه گرفتار شده اند به نفع گروه تبلیغات رسانه ای انجام می دهد .
زینب جلالیان ،سامان نسیم از سوژه های داغ امروز پژاک بوده  و سعی بر این دارد با جوسازی و شایعه فراکنی  در خصوص این افراد جایگاه جمهوری اسلامی ایران را در جوامع بین الملی تخریب نماید.
پژاک  در رسانه های خود مدعی است ،زینب جلالیان  از محکومین پژاک در زندان ، زیر شکنجه های جمهوری اسلامی ایران نابینا شده و شرایط سختی  را در زندان  سپری می کند .
اما  در این فیلم  مستند زینب جلالیان  به صراحت اعلام میکند که بینایی خود را از دست نداده است و همه اخبار منتشره از رسانه های بیگانه دروغ پردازی بوده است . در ادامه اسنادی منتشر شده است که زینب جلالیان بارها برای رسیدگی درمانی به مراکز درمانی اعزام شده است. وی به شدت به دروغ پردازی رسانه های بیگانه می تازد. خانواده زینب جلالیان نیز از عدم وجود هرگونه مشکلی در ملاقات و مسائل پیرامون وی سخن می گویند .
در اینجا اشاره میشود که زینب جلالیان در سن ۱۴ سالگی !!! به پژاک برده میشود .
 سامان نسیم یکی دیگر از محکومین پژاک ، و همجنین خانواده ای وی  از سناریوهای تبلیغاتی  مطرح پژاک در این مقطع محسوب می گردد . این گروه تروریستی در مورد این زندانی و خانواده ای وی مظلوم نمایی های کرده و شرایط نابسمانی را در زندان برای وی جلوه می دهد.
اما سخنان پدر و مادر سامان نسیم هویت واقعی پژاک را هویدا ساخت.
در انتهای این فیلم مستند به سراغ خانواده سامان نسیم رفته و پدر وی از ظلم هایی می گوید که پژاک بر سر آنها آورده و فرزندشان را فریب داده و به دامان تروریسم برده است . برادر سامان نیز از دروغ بودن اخبار رسانه های بیگانه پیرامون سامان می گوید.
فرزاد گمانگر و یا فرهاد وکیلی دو تروریستی که قصد بمب گذاری در تهران را داشته اند از موضوعات مهم تبلیغاتی پژاک  در رسانه ها و فضای مجازی می باشد. حتی سالروز اعدام فرزاد کمانگر را در تقویم گروه روز معلم خوانده و بدین شیوه اهداف تروریستی گروه را پیش می برند. 

 در این فیلم مستند فرزاد کمانگر بدون دستبند و به همراه پلیس محل اختفای مواد منفجره را در باغ فرهاد وکیلی معرفی می کند. فرزاد با اصرار به باغبان فرهاد وکیلی می گوید که محل اختفای مواد منفجره را به پلیس بگوید و به صراحت می گوید که ما اشتباه کرده ایم .
همچنین برادر فرهاد وکیلی که یکی از فعالین سیاسی است، به تشریح فرآیند بمب گذاری فرازد کمانگر و فرهاد وکیلی و علی حیدریان در تهران می پردازد و نحوه دستگیری آنها را تشریح می کند. همچنین وی به صراحت از اینکه پژاک چنین مسیری را برای فرزاد فراهم کرد و به جای قلم ، دینامیت به دست او داد انتقاد می کند .
پژاک سالها است که با مستمسک قرار دادن افرادی نظیر فرزاد کمانگر ، زینب جلالیان و سامان نسیم از آنها استفاده ابزاری کرده و هیچ گاه به واقعیات پشت پرده و مسائل پیرامون آن نپرداخته است . 

قتل پنجوین منجر به درگیری میان پ ک ک و اتحادیه میهنی شد.

پ ک ک و اتحادیه میهنی هر کدام با صدور بیانیه های در خصوص قتل پنجوین ، یکدیگر را محکوم کرده اند.

قتل پنجوین منجر به درگیری میان پ ک ک و اتحادیه میهنی شد.

انجمن بی تاوان آذربایجان غربی به نقل از رسانه های اقلیم کردستان عراق ، بدنبال قتل دو تن از عناصر پزاک در منطقه تحت الختیار اتحادیه میهنی (YNK) و گمانه زنی های بسیار در این مورد، پ ک ک با انتقاد تند از اتحادیه میهنی اعلام نمود، حزب اتحادیه میهنی می خواهد این موضوع را از مسیر اصلی منحرف و به بیراهه ببرد و متهمان اصلی را پنهان می نماید.
حزب اتحاد میهنی در قبال این ادعای پ ک ک نیز واکنش نشان داده و اعلام کرد: ” پ ک ک با جوسازی اخبار و گزارشات نادرستی در اختیار رسانه ها و مطبوعات قرار می دهد تا بتواند همسو با منافع و سیاست های حزبی خود قدم بردارد ، و در منطقه اقلیم کردستان عراق از این موضوع بهره برداری می کند.
اتحادیه میهنی همچنین اظهار داشت: اگر واقعا پ ک ک خود را طرفدار و هوادر اتحادیه میهنی در اقلیم کردستان عراق می داند بایستی صبر و تحمل پیشه نماید تا نیروهای اطلاعاتی و امنیتی ما تحقیقات خود را زمینه انجام داده و به نتیجه مطلوب برسند، ولی متاسفانه پ ک ک به جایی همکاری برای دست یابی به نتیجه مطلوب در مسیر تحقیق این پرونده سنگ اندازی کرده و مانع تحقیقات ما می شود.

شمال بشیری:دکتر خسرو قبلا کمال شیخ ساده را تهدید به مرگ کرده بود

اظهارات شمال بشیری در خصوص یکی از اعضای اتحادیه میهنی ،واکنش های غیر متعارف پژاک و سکوت معنادار رسانه های بارزانی همچنان بر گمانه زنی ها در خصوص قتل کمال شیخ ساده تداوم بخشیده است.

شمال بشیری:دکتر خسرو  قبلا کمال شیخ ساده را تهدید به مرگ کرده بود

انجمن بی تاوان آذربایجان غربی :گمانه زنی در مورد قتل دو تن از عناصر پژاک در اقلیم کردستان عراق ، احزاب مختلف را تحت تاثیر شرایط روانی قرار داده و عکس العمل های قابل توجهی از خود نشان می دهند.
شمال بشیری مسئول سابق روابط خارجی پژاک در مصاحبه با صدای امریکا ، دست اتهام رو بسوی دکتر خسرو گل محمد از اعضای رهبری اتحادیه میهنی اقلیم کردستان عراق (YNK) دراز کرده است.
کمال شیخ ساده از اعضای سابق حزب اتحادیه میهنی بوده و پس از جدایی از این حزب به پ ک ک ملحق شده بود. با توجه به اظهارات شمال بشیری کمال شیخ ساده و دکتر خسرو گل محمد اختلافات دیرینه و جدی داشته اند و حتی دکتر خسرو چندین بار کمال شیخ ساده را تهدید به مرگ کرده بود.
اکنون با وجود چنین شواهدی این قتل می تواند در راستای اختلافات شخصی و یا درون حزبی باشد، ولی سکوت اتحادیه میهنی و حزب پارت دمکرات بارزانی ها و از طرفی واکنش های شک برانگیز پژاک همچنان بر گمانه زنی ها تدوام بخشید.
پزاک در خصوص این قتل رفتارهای شک برانگیز و غیر متعارفی انجام می دهد…

تسویه حساب درون حزبی از شیوه های مرسوم و متداول در پژاک بوده و تاکنون چندین تن از فرماندهای عالی‌رتبه‌ی خود را به دلایل مختلف از جمله جدا شدن از گروه و یا سرپیچی از دستورات اوجالان، از بین برد و به قول خود این گروه، بصورت فیزیکی حذف شدند.
افرادی همچون کمال سور، ناصر، کانی یلماز، سیپان روژهلات و … را با اشکال گوناگون از میان برداشت و با آنان تسویه حساب کرده است.

قبل از هرچیز این سؤال مطرح می‌شود که چرا پژاک و پ‌ک‌ک به سرعت وارد میدان شده و خود را نماینده خانواده مقتولین معرفی کرده و مطالبه همراه با اتهام زنی به فضای پیرامون را با سرعت و البته بی دقتی بسیار آغاز می نماید. رسانه های پ.ک.ک و پژاک با تولید پوستر و تبلیغات وسیع به نحوی این روند را آغاز کرده اند که مخاطب احساس می کند آنان از پیش تر آمادگی کار تبلیغاتی را داشته و گرنه چگونه در فاصله یک روز پس از کشته شدن این افراد هم تشخیص می دهند که این ترور چگونه و توسط چه جریانی شکل گرفته و هم در این سطح تبلیغات را آغاز می کنند. البته رسانه های پ.ک،ک در روزهای بعد اتهام انجام این ترور را به مراجع دیگری نیز نسبت می دهند و تناقض گویی هایی نظیر عدم تطابق ساعت ربوده شدن شیخ کمال در بیانیه پژاک با زمانی که پسر وی در مصاحبه با تلویزیون پژاک اعلام میکند و موارد دیگری که بیشتر جنبه جنایی و پلیسی پیدا میکند همگی نشانه هایی از شتابزدگی بدون توجیه پ.ک.ک و پژاک در این مقوله است. البته این تاکتیک‌ در چنین مواقعی از جانب این گروهها استفاده می‌شود.

افشاگری تجاوزات جنسی عبدالله اوجالان (قسمت اول)

این افشاگری توسط دختری بنام “دیل آرا ” در سال ۱۹۹۱ به عضویت پ ک ک در آمده ،در سال ۱۹۹۶ در شبکه ای رادیویی پ ک ک فعالیت و در سال ۲۰۰۳ به همراه سه تن از دختران دیگر موفق به فرار از پ ک ک شده است.

افشاگری تجاوزات جنسی عبدالله اوجالان (قسمت اول)

این عضوئ جدا شده از پ ک ک تا به امروز سخنی از شرایط پ ک ک به زبان نیاورده ولی اخیرا افشاگری های در خصوص پ ک ک و شخص عبدالله اوجالان نموده که تا کنون از هیچ یک از عناصر جدا شده چنین افشاگری نکرده است،
چرا که بیشتر کسانی را که با عبدالله اوجالان ارتباط نزدیک و همبستر می شوند، با برنامه ریزی و سناریوی خاص به قتل می رسد و همه دانسته های خود را به زیر خاک می برد.
دیل آرا از جمله کسانی است که عبدالله اوجالان به وی بارها تجاوز کرده و از شانس و اقبال خوب اش زنده از این ماجرا بیرون آمده و پس از سال ها سکوت در سال ۲۰۱۵ سکوت خود را شکست است.
این عضوء جدا شده از فرقه باترس و وحشتی غیر قابل وصف لب سخن گشوده و هر گونه خطری را پذیرفت تا بر علیه اوجالان افشاگری نماید.و ی مدعی است زمانی که در پ ک ک بوده شاهد عینی بعضی رویدادها بوده است و تصمیم گرفته ، افرادی را که حاضر اعتراف در باره تجاوزگریهای انجام گرفته توسط فرماندهان هستند به کتاب تبدیل کند و کتابش را بنام “فرار از آزادی” به چاپ برساند.
این عضوء جدا شده چنین می گوید:

سال ۱۹۹۱ میلادی سیزده ساله بودم یک روز همراه خواهر بزرگم برای جمع آوری سبزی به کوه رفتم و عناصر مسلح پ ک ک را برای اولین بار ملاقات کردم ، تعدادی زن مسلح در میان مردان بود که خیلی برای جالب می آمد. ابتدا ترسیدم زیرا روستاییان به آنها محکومان کوه می گفتند .
ودر آن حین به خود گفتم جایی که خود را تغییر دهم اینجاست و با خود گفتم که حتما باید با آنها باشم تاریخ را خوانده بودم اما کردستان کجاست ،نمی دانستم.
افراد پ ک ک می گفتند : ما برای کردستان جنگ میکنیم و چرا شماها به ما ملحق نمی شوید؟و شب زمانی که برگشتم فکر کردم. و به مادرم گفتم که من به محکومان کوه ملحق میشوم و آنها بعدا آمدند به روستا پرچم زدند و مردم رادر خانه شخصی بنام مختار برایمان حرف زدند و من تحت تاثیر سخنان آنان قرار گرفتم و تصمیم گرفتم یک گریلا باشم…
به نگهبان پ ک ک گفتم که من هم با شما میآیم ، با پسر عمویم به اسم ولات به عضویت پ ک ک در آمدم و بعد از مدتی ولات توسط مین کشته شد

ازخانه پنهانی فرار کردم طلاهایم و لباسهایم و جورابهایم را به همراه گرفتم و به غیر از آن خودکار با قیمت پدرم که در اتاق مهمانان بود کفشهای برادرم را دزدیدم و مقداری آذوقه آماده کردم ، بارم سنگین و آنها (پ ک ک )مرا مسخره کردند و با لباسهای رنگارنگم کیلومترها دور دیده میشدم و استتار چیست نمی دانستم ؟تا ساعت پنچ صبح به شکل پشت خمیده راه رفتیم و در روز دوم به دستم اسلحه کلاشنیکف دادند و بعد از پانزده روزپدرم خبر فرستاده بود که اگر دختر مرا تحویل ندهید از این به بعد آنها را در منطقه اجازه نخواهم داد.پدرم پولدار و صاحب حرف بود و پ ک ک هر ماه از پدرم پنجاه میلیون(لیر ترکیه)پول میگرفتند و پ ک ک مرا به عمویم تحویل دادند .

پدرم می گفت دخترم در کوهها تلف می شویدولی چون من شست شویی مغزی شده بودم حرف هیچ کسی را قبول نمی کردم
و بعد از پانزده روز پسر عمه هایم و پسر عموهایم را جمع کردم که جمعا شش نفر شدیم دوباره به کوه رفتیم .
یک دکتری به اسم کندال که بعدا کشته شد او گفته بود که رهبر ما عبدالاه اوجالان است.
طوری وانمود میکرد که گویا پیامبر است در ذهنم اوجالان را خیال میکردم که اگر دستهایش را به طرف خورشید ببرد می تواند بگیرد و اگر بلند شود کوهها به کمرش خواهد رسید در ماههای اولیه اوجالان را مانند یک افسانه که پرواز میکند در ذهنم را ترسیم کرده بودمن در شرایطی نبودم که با منطق فکر کنم از روستا آمده بودم و سوادم ابتدایی بود و تنها توانستم او را اینگونه خیال کنم ودر طول سیزده سال آموزش ما همیشه “حقیقت راه رهبری”بود یعنی از بچگی و عصیانش بود .

روزی را که با عبدالله اوجالان ملاقات کردم
جهت آموزش به دره بقاع رفتم، اوجالان در آکادمی حضور نمی یافت و همیشه در خانه اش بارلیا بود ،و بااضطراب درانتظار قهرمان بودم هر چه قدر آپو را خدایی می کردند آنقدر به گروهک وابسته می شدم .منتظر دیدار مهم ترین انسان در زندگیم بودم ،
افرادی بودند که زمانی که اوجالان را را می دیدند غش می کردند و من هم از غش شدنم می ترسیدم و دیدم که بایک نیروی محافظ که همگی تفنگ m16در دست داشتند آمدند و از اینکه چرا از اوجالان در بین ما محافظت می کردند برایم معنا نداشت .
در هوای آزاد ودر دره بقاع بصورت یک صف ایستادیم ، زمانی که اوجالان را دیدم متعجب شدم و به رهبری را که در خیالم تصور ش می کردم هیچ شباهتی نداشت چاق و شکم دار و پشت پر بود …

اوجالان اولین حرفی را که به من زد گفت :” پدرت یک بی شرف است وپدرت جاسوس دشمن است و پدرت یک رفرمیست است و خانه پدرت به یک پاسگاه(قره قول در زبان ترکی)تبدیل شده است و ما پاسگاهی که در ذهنت هست خراب می کنیم ”
من نادان احمق آن لحظه چنان خوشحال شدم که رهبر خانواده ام را میشناسد ، تا آن روز پدر و مادرم برایم مقدس بودند.اگر در آن روز به بعد به من دستور میداد بدون کوچکترین چشم برهمزدن می توانستم با یک گلوله پدر ومادرم را بزنم …. چون تعریف های زیادی از اوجالان تمام عقل ما ربوده بود

سه باربا مدیریت گروه مخالفت کردم.و مرا سه روز در انزوای اجتماعی قرار دادند و هیچ کس با من حق صحبت کردن نداشت ودر یکی از انزواها خیلی عذاب کشیدم ودر سال۱۹۹۵بود افرادی بودن که بدون اینکه در عملیاتی شرکت کنند به ما دستور میدادند اینرا ببر واین را انجام بده . وزندگی رانمی توانستم به سر ببرم. به جزء مردن راه چاریی نداشتم ، نامه ای را به رفیقم دادم تا ان را به دست خانواده ام برساند ولی متاسفانه رفیقم از ترس نامه را به فرمانده همان داده بود ،مرا با بی سیم مرا صدا کردند و من همان لحظه من مسئله را فهمیدم و فرمانده تابور شروع به تهین کردن من کرد و پانزده روز دستگیرم کردند و هیچ کس با من حرف نمیزد و غذارا جداگانه می خوردم و بعدا از من معذرت خواهی کردند تااینکه از آنها نفرت نکنم .
ادامه این افشاگری در قسمت دوم …